
یه قطره اشک گوشه چشمات نشسته بود، بهت گفتم: این دیگه چیه؟
روت برگردوندی و گفتی هیچی.
گفتم: خودم دیدم که گریه کردی.
گفتی: نه، این اشک نیست.
گفتم: اگه اشک نیست پس چیه؟
گفتی: این عشقه.
گفتم: عشق چیه؟
خیلی مهربون شده بودی؛ نگاه کردی تو چشمام! بهم گفتی: عشق یعنی خاطره
گفتم: خاطره چیه؟
گفتی: یعنی خاطره اولین بار که دیدمت؛ یادت هست؟
گفتم: عشق حقیقی که یه لحظه نیست، خاطره اولین دیدار یک لحظه بودو تموم شد
گفتی: دیدی اشتباه کردی! عشق یعنی تکرار خاطره اولین دیدار؛ که تا آخر عمر توی ذهن می مونه و مدام تکرار میشه
حالا به چشمانت نگاه میکنم، آهستهُ آرام یک قطره اشک گوشه ی چشمانم نقش میبنده.
در حضور خارها هم میشود یک یاس بود، در هیاهوی مترسکها پر از احساس بود
میشود حتی برای دیدن پروانه ها، شیشه های مات یک متروکه را الماس بود
دست در دست پرنده، بال در بال، نسیم ساقه های هرز این بیشه را داس بود
کاش میشد حرفی از "کاش میشد" هم نبود، هر چه بود احساس بودو عشق بودو یاس
در مشرق عشق دشت خورشید تویی،
در باغ نگاه یاس امید تویی
در بین هزار پونه آنکس که مرا
چون روح نسیم زود فهمید تویی
:: بازدید از این مطلب : 10586
|
امتیاز مطلب : 393
|
تعداد امتیازدهندگان : 88
|
مجموع امتیاز : 88